۱۳۸۷ فروردین ۱۳, سه‌شنبه














سلام و درود



اینم چندتا عکس باحال از ارنستو چه گوارا دلا سرنا!!!



حالشو ببرید و مارو هم دعا کنید.



راستی نظرتون درباره ی این شخصیت چیه؟بزودی یک متن بسیار کامل در مورد این شخصیت بروی این وب لاگ قرار خواهم داد



اگر نظر دادید اسمتونم زیر نظرات بنویسید ممنون میشم

۱۳۸۷ فروردین ۱۱, یکشنبه

از ابتدا...



انسان چیست؟


به نظر من اولین ومهمترین سوال وبحث اینه که انسان چیست؟ البته بحث انسان شناسی کار من نیست ومن درحد واندازه ای نیستم که بخواهم بحث انسان شناسی را درحد "حرفه ای" انجام بدم اما به نظر من میشه درحدی که عامه مردم وجوانان متوجه بشند حرف زد.
خلقت انسان ازکجا شروع شد؟
بهترین و جامع ترین تعریف درمورد انسان توسط فلاسفه ی یونان ارائه شد: " حیوان ناطق "
چرا کلمه ی حیوان به کار برده شده است؟ مگرانسان هم چهاردست وپا راه می رود؟ اصلا منظورشان از حیوان چیست و بنا به نظر بعضی ها چرا به انسان توهین شده است؟
" انسان " ! " حیوان " ؟؟؟
اینقدر واسه ی این سوال نظریه داریم که تمام این وب لاگ هم ظرفیتشو نداره.
تا قبل از سال 1859 یعنی سالی که کتاب اصل انواع داروین چاپ شد اعتقاد به اینکه موجوداتی نیمه انسان و نیمه حیوان وجود دارند اعتقادی غیرمعمول نبود.
یعنی هیچگونه نظریه ی علمی کاملی درمورد وجود بشر وجود نداشت وهرچه بود "احتمالات"و "توهمات" انسان بود و این در حالی بود که این عقاید " ملکه ی ذهن" انسان شده بودند و باور این که در اشتباهند بسیار سخت بود.
نظریه های مختلفی که جنبه های دینی وعلمی داند وجود دارند. مهمترین و پایه ای ترین نظریه مربوط به نظریه تکامل وانواع داروین می باشد که اگر بخواهم خیلی خلاصه اش کنم میشه اینطوری تعریفش کرد که:
تکامل نوع انسان درنتیجه ی فرایندی اتفاقی به وجودآمده است و این نظریه مخالف گفته ی ادیان می باشد .
مسئله ی تکامل که داروین مطرح کرد نتیجه ی فرایندی است که خودش آن را انتخاب طبیعی نامید.
منظور اینست که در طبیعت شرایط برای زندگی همه نیست و تنها آنهایی زنده می میانند که یک نوع جهش ژنتیکی کرده باشند ودارای یک سری شرایط خاص برای ادامه ی حیات باشند .اگر بخواهیم بهتر توضیح بدیم منظورش این بوده که اونای که از نظرژنتیکی پیشرفت کرده باشند و از نظر جسمی یا هوشی پیشرفت وتکامل یافته باشند زنده می مانند و اونایی که از جنبه های مختلف ضعیف مانده باشند محکوم به فنا هستند .موجودات زنده همگی به شکل امروز نبوده اند بلکه از یک نوع اولیه وکلی منشعب شده اند. اینکه میگویند انسانها ازنسل میمونها هستند به این معنی نیست که ما یه زمانی میمون بوده ایم و حالا تغییر شکل دادیم بلکه همه ی موجودات (ازجمله انسانها و میمونها) از یک شکل منشعب شده اند واز یک منبع !ونسل انسان به شکل امروزی درآمده است یعنی به بالا ترین حد پیشرفت مادی رسیده ( والبته باز هم درحال تکامل است) و میمونها هم همچنین !!! اما آنها به یک نوع دیگر پیشرفت مادی رسیده اند و ما به نوع دیگر! مثلا 2 ماشین را در نظربگیرید.
یکی از آنها بنز و دیگری ژیان ! در اصل وجود هردو یک فلسفه دارد. هردو موتور دارند درب دارند ترمز دارند و...
اما بنز به تکامل عالی رسیده است .
البته درنظر داشته باشید که پیشرفت فرهنگی انسان همیشه بر پیشرفت مادی اش مقدم بوده است.
وجود انسان هم از نظر مادی در اصل مانند دیگر موجودات است. ( یادآوری اینکه جهان ماده درحال پیشرفت وتکامل است) واینکه ما هم دارای قلب شش مغز دستگاه تولید مثل و غیره هستیم.

دونکته دراینجا حائزاهمیت است
1.دنیا با تمام جنبه های مادی وفرهنگی وغیره اش درحال پیشرفت وتکامل است و آنهایی زنده می مانند که پیشرفت می کنند.البته پیشرفت همیشه مادی بوده و هست و منظوراز ماده پول و سکه نیست. حتی ثابت شده است که مسائلی مانند روح و فکر وزمان نیز جنبه ی مادی دارند.
مطمئنا نابود شدن دایناسورها به همین علت بوده یعنی جزء دسته موجوداتی بودند که ازنظرژنتیکی هیچگونه جهش و پیشرفتی نداشتند و نابود شدند.
2.متاسفانه یا خوشبختانه دردنیا. قانون قوی وضعیف برقرار است یا به عبارت دیگر: قانون جنگل! قوی پیروز است و ضعیف نابودپذیر است . البته منظور از نابود شدن غیب شدن آنها نیست چون همانطور که می دانید ماده نه به وجود می آید نه ازبین می رود بلکه فقط تغییر شکل می دهد.
این یک تعریف بسیار ساده و کلی درمورد وجود مادی( و البته اصلی ) انسان بود.
اما ادیان تعریف متفاوتی در این باره دارند.از نظر دین اسلام انسان اشرف مخلوقات است وابتدا دربهترین مکان یعنی بهشت بوده است اما بخاطر نافرمانی از بهشت اخراج گردیده است.
شاید شما ازآن دسته آدمهایی باشید که فورا بگویید :ماحرف دین راقبول نداریم !
اما به نظر بنده ( به عنوان یک بی طرف) این امکان وجود داره که حرف دین هم درست باشه.
بهتر توضیح خواهم داد.
اگر شما یک روز بهاری به کوه وصحرا بروید و برای مثال یک سنگ بزرگ را جابه جا کنید به احتمال زیاد زیر آن سنگ تاریک ونمور موجودات زیادی مانند حشرات وکرمها راخواهید دید!
حال شاید فکرکنید که وجود این موجودات بخاطر فرایند رایج تولیدمثل می باشد اما دراشتباهید!
آن موجودات ازترکیب آب هوا خاک وترکیبات موجود درآنها به وجود آمده اند!یعنی بدون تولید مثل بلکه ازترکیبات این مواد آن موجودات درست شده اند.
این حرف یک زیست شناس ماتریالیست نیست بلکه گفته ی یک آیت الله به نام مرحوم شیخ مردوخ کردستانی می باشد که در یکی ازکتب معروف خود بنام " رموز آفرینش" نوشته اند.
حال شاید بپرسید که چرافرایند تولیدمثل میان پستانداران( ازجمله انسان) با این موجودات فرق می کند؟
باید گفت که جهان ماده از هرنظری دارای سلسله مراتب از درجه ی پست تا متعالی می باشد یعنی ازمواد سلولی و خاکی و ویروسی گرفته تا عالی ترین آنها که انسان می باشد و درهرکدام ازآنها هرعمل وفرایندی ( شامل روش زندگی .تفکر.و...)شامل این طبقه بندی می باشد واز جمله ی آنهافرایند تولیدمثل و به وجودآمدن و آوردن است.
هرچه این درجه بالاتر می رود کارآنها نیزپیشرفته ترمی شود.
حال انسان نیز درابتدا یعنی سه میلیارد سال پیش جزء موجودات درجه ی پست بوده که به وجودآمد نش مثل بقیه ی موجودات پست درزمان حال بوده وسپس دراثرپیشرفت فیزیولوژیکی وجهش ژنتیکی در به مرورزمان درزمره ی موجودات نوع عالی درآمده وتوانسته بالاتر ازهرموجودی به حیات ادامه دهدو همچنین کار تولید مثل وسبک زندگی و غیره اش نیز پیشرفت مادی کرده اند.
وهچنین ازنظرنوع ونژاد نیزفرق میکنند. برای مثال حیوانی مثل اسب مجاری رادرنظر بگیرید که بخاطر شرایط آب وهوایی وزیستی وژنتیکی با اسب عربی فرق می کند نوع انسان نیز چنین است .
ژاپنیها .ایرانیها.آلمانی ها و.... ازنظر مسائل ظاهری باهم فرق می کنند اما همه یک نوعند.از نظر اینکه "زندگی" می کنند نفس می کشند غذا می خورند از بدی ها بیزار و مشتاق خوبی ها هستند.
حال از نظر دینی...
طبق گفته ی دین انسان ابتدا درعالم فراماده ومتافیزیک بوده است وسپس به این دنیاوارد شده است.
اگر بخواهیم حرف معتقدان به دین – وبه طبع آن قبول وجود جهان فراماده – را باعقل تطبیق دهیم می توان اینطورنتیجه گیری کرد که گفته های قرآن بطورمثال و تمثیل ونمونه برای ما آودره شده زیرا به فرض وجود جهان فراماده انسان ازنظرروحی وعقلی درحدی نیست که بتواند همه ی مسائل آن جهان رادرک کند یعنی با تمام پیشرفت فیزیکی ومادی بازهم مانند یک کودک 7ساله هستیم که ازدرک مسائل درس فیزیک درحد دکترا عاجز هستیم.( باز هم میگم که بنده بی طرفم)
حال اگرگفته میشه که انسان ازجهان متافیزیک به جهان ماتریال رانده شده (!؟) میشه اینطور نتیجه گرفت که انسان برای مجازات به صورت یک موجود به جهان ماده آمده است بدین ترتیب که ابتدا ازترکیب خاک و آب و... بصورت یک موجود نخستی ( نوع پست) درامده وسپس دراثرفرایند تکامل داروین به شکل امروزی درامده است و انسان هم شامل قانون "جهان ماده" شده است و آن فرایندها و مراحل تکامل را پشت سرگذاسته است. واین مجازات موجودی نافرمان است که به جهانی وارد شود که خاصیت کلی آن پیشرفت درعین نقص ونقص درعین پیشرفت مادی است که در این جهان انواع کمبودها ونقص ها ونابرابری ها وجود دارد.
پس در درجه ی اول باید بدانیم ما که هستیم؟
ازنظرمادی ماموجودات زنده ای هستیم که ابتدا درپست ترین سطح بوده ایم ومستمرا درحال پیشرفت فیزیولوژیکی بوده ایم وحال دراین حال هستیم.
همانطورکه دربالا توضیح دادم انسان ( به عنوان یک موجود زنده) مانند موجودات دیگر دارای حواس پنجگانه حس درد وخوشی و... می باشد.غذا می خوردوراه می رود.
اما انسان یک فرق اساسی با دیگرموجودات زنده است وآن وجود شعورومهمتراز آن تفکراست.
این قالب بندی اولیه ی انسان است.حال فرض کنیم که مغز ما مانند یک تخته سفید است که هیچ چیزی روی آن نوشته شده است و می توان آن را به هر شکلی درآورد وهرچه که میخواهیم روی آن بنویسیم .
می توانیم یک نوزاد انسان راطوری تربیت کرد که یک انسان فهمیده یا باسواد یا احساساتی یا دینی یا جنایتکار یا ... درآید. برای نمونه بعضی از انسانهایی که برای سالها ازدوران نوزادی تا سن بلوغ دورازجوامع و انسانها بوده اند بعد ازآن رفتارشان آن طوری بود که آن را "توحش" می نامیم.
پس این ماییم که تعیین می کنیم که انسان چگونه باید بزرگ شود وچگونه رفتار کند؟
وبه جرات میتوان گفت که کودک نوزاد درابتدا برای انتخاب راه وروش زندگی وتفکرهیچ حق انتخابی ندارد و اشکال کار اینجاست که هرچه که درکودکی به روی تخته سفید ذهن ثبت شود "ملکه ی ذهن " می شود و حتی اگر دردوران جوانی یا بزرگسالی مابخواهیم فکر شخص را عوض کنیم( یاخودش تصمیم بگیرد) این کار بسیار سخت خواهد بود وچه بسا فردپس ازقبول تفکرات جدید به طور ناخودآگاه به تفکرات قبلی خود تمایل داشته باشد .
ما به عنوان نسل امروز در دیدگاه وتفکرنسل آینده ی خود مسئولیم و چه وظیفه ی سنگین وخطیری است !
مسائلی مانند نژاد دین وآداب و رسوم وعرف و غیره بوسیله انسان درابتدا تبیین شده اند وهرکسی بنا به منطقه ای که درآن زاده شد وبنا از الهاماتی که از طبیعت گرفت بروی تخته سفید ذهنش نوشته شده است وبنابراین دخالتی درقبول آن نداشته است. الان نیز چنین است ! اکثر ما بطور " ارثی" اعتقادات دینی و فرهنگی داریم و حتی اگر بدانیم که اشتباهند از اینکه در عقایدمان تجدید نظر کنیم "می ترسیم".
یعنی " زور اجتماعی " و " ترسی " که " مکله ذهن "ما شده اجازه نمی دهند ما در عقایدمان تجدید نظر کنیم.
اما متاسفانه درموارزیادی این تفکرات وکارهای اعتباری( که بوسلیه ی انسان تبیین شده اند) و وجود خارجی آنان جنبه مادی ندارند موجب شده اند که انسان درعین اینکه اشرف موجودات است به پست ترین آنها تبدیل شود.
نژاد پرستی ها که منجر به کشتارها وجنایت ها می شود بخاطر همین موضوع است.
که چه؟
که ما نژاد الف از نژاد ب برتریم؟
مگه نه اینکه همه ی ما از اول و ابتدا جزء موجودات پست بوده ایم وبنا به یک نوع " صدفه " ما اشرف موجودات شده ایم؟
اگر قرعه ی جهش ژنتیکی به نام اسب ها یا پرندگان میافتد براستی اکنون ما درکجای جهان می بودیم؟
آیا دیگر مجال این راداشتیم که بنام نژاد و دین نسل کشی کنیم و جنگهای جهانی براه بیندازیم؟
نام نژاد و دین از کی پا به عرصه ی وجود گذاشته است؟
از ازل؟ ازروزی که ما هم یک تک سلولی در ته اقیانوس بودیم یا از زمانی که فهمیدیم ما نوع عالی موجودات هستیم؟
حال که این مسائل وارد زندگی ما شده اند آیا باید این مسائل را "وسیله " ی جنگ و کشتار و تبعیض قرار دهیم؟
چه ایرانی چه ترک چه کرد چه آلمانی چه برزیلی چه یهودی چه شافعی چه شیعه و... را در نظر بگیرید . آیا اگر درهرکدام از این انسانها سوزنی فرو کنیم آیا دردشان می گیرد یا نه؟ آیا آنها هم احساسات وحواس پنجگانه ندارند که هرکدام به نوبه ی خود آنها را پست ترازخودمان می دانیم؟ آیا خود ما حاضریم درد یک سیلی را بدون دلیل تحمل کنیم؟
آیا زمانی که درسطح یک موجود پست و نخستی بوده ایم دردنیا مسائلی چون دین ونژاد وجود خارجی و ماتریالیستی داشته اند که ما بگوییم که آری ! اینها ازاول وجود مطلق داشته اند پس وجود ودفاع ازآنها برحق است یا خیر ! اینها پس از اینکه انسان به اصطلاح "موجود عالی " گشت به وجود آمد؟
حال که بوجود آمده اند ( درحالیکه ذهنی اند نه مادی) چرا بعضی ها خودشان را کاسه ی داغ ترازآش می کنند؟
آقای هیتلر به چه حقی وبنابرکدام معیار مادی و قابل مشاهده وقابل اثبات موجب مرگ بیش از50میلیون انسان شد؟ کدام نژاد برتر؟
یا آقایان سلفی به چه حقی با بستن نارنجک به خود وانجام عملیات تروریستانه مردمی را به کشتن می دهند که از نظر آنها " کافر" هستند؟ البته ما یادمان نبود که ایشان خودشان خودشان را جانشین خدا بر روی زمین می دانند ونماینده ی تام الاختیار خدابر روی زمین هستند و بهتر ازخدا می دانند که که باید بمیرد چه کسی کافر است و...
مگر نه اینکه انسان موجودی مختار و آزاد است؟ آیا باید به "زور" کسی را پیرو آرمانها و عقاید خود کرد؟ برای مثال : آیا اگربوایی یا شیعه ای اخباریه یا مسیحی ها دارای نیروی قهریه می بودند آنگاه تفکر و آرمان آنها درست می بود ؟
آنها باید برای ما تصمیم بگیرند که ما باید " حتما" به بهشت برویم .
منظور من حتما سلفی ها نیستند بلکه هر دین وفرقه ومذهبی را خودرابرتر وپیرو دیگرتفکرات را
" نجس" می دانندو درفکرمحروم کردن دیگر " همنوعان" خود از زندگی یا امکانات اجتماعی هستند را شامل می شود.پس گویا این دنیا به راستی قانون جنگل است اما به یاد داشته باشید که این دنیا ( یا همان جنگل) یک قانون کلی مادی خطا ناپذیر دارد و آن این است که همیشه دنیا درحال تغییروتحول است و به قول معروف : یک در همیشه بروی یک پاشنه نمی چرخد. هیچ چیز در این دنیا پایدار نیست واز عوامل ژنتیکی گرفته تا مسائل فرهنگی و اعتقادی همگی در حال تغییر هستند.
پس با این حساب ما واقعا وبنا بر نظریه ی آقای داروین جزء دسته ی " حیوانات" جنگل هستیم .
قوی بر ضعیف پیروز می شود!
پس اگر اینگونه است چرا ما انسانها باید به همدیگردروغ بگوییم؟ چرا این همه شعار مانند گفتگوی
تمدنها. همزیستی مسالمت آمیز. صلح. احترام به ادیان وغیره مطرح می کنیم؟
گویا بزرگترین اشکال ما دروغ گویی است.
همانطور که می بینید مسائلی چون د ین ونژاد فقط برای ارضای "منافع شخصی" است یا حداقل برای تحقق اهداف "گروه خودی" به البته به قیمت تباه شدن گروه دیگری از انسانهایی که ازهرنظر مانند آنها هستند.
دین چیز بدی نیست !اتفاقا چیز بسیار خوبی است اما اجازه دهید برای شما مثالی بزنم.!
یک کبریت را درنظر بگیرید. با این کبریت می شود خانه را گرم کرد غذا درست می شود و کارهای " خوب " دیگر.البته اگر بوسیله ی یک انسان بزرگ وعاقل مورد استفاده قرار گیرد.
اما حال فرض کنید این کبریت بوسیله یک کودک 3 و4 ساله مورد استفاده قرار گیرد که کار با آن را بلد نیست و ممکن است خانه یا جنگلی را به آتش بگیرد ! شما چه می کنید؟ آیا آن کبریت را از او نمی گیرید؟ حتما این کار را خواهید کرد چون می دانید آن نوزاد کار با آن کبریت را نمی داند و "ظرفیت " و "لیاقت" استفاده از آن را ندارد پس اگر آن را نداشته باشد بهتر است و آسوده تر زندگی می کنید.
خوب بحث این جلسه تمام شد.سعی می کنیم دفعات بعد در مورد مسائل دیگر نیز صحبت کنیم که ادامه ی این بحث ها باشد
.

۱۳۸۷ فروردین ۹, جمعه

سلام و درود برانسانیت


سلام به همگی
دوست دارم بتونم مفید باشم و شما هم کمکم کنید اما کاش به جایی برسیم که قرون وسطایی فکر نکنیم منظورم اینه که به جایی برسیم که مقایس ما واسه محترم شمردن مسائل ارثی و اتفاقی مثل دین ومذهب یا زبان ونژاد نباشه.